داریوش و دانیال

دانیال جون میخاستی صورت صدرا آرایش کنی نیگا چیکارش کردی بلا ...

...

شب ختنه سوران اتون مصادف شده بود با عروسی بابات.......آقاجون زاهدانیت اول آمده بود ختنه سورانتون بعدش رفت عروسی بابات........این عکسای ختنه سوران رو بزور پیدا کردم ببخشید عکس بهتری نداشتین.... ...

این عکس تولد یک سالگی اته الهی فدات بشم ک توی جشن تولد یکسالگیت بابات نیس اون روزا خیلی روزای سختی برای شما ومامانی بود..... ...

اینجا رفته بودیم عروسی شما با این دخمل خوشگل دوست شدی ...

این پسمل خشمل تپل مپل صدراجون هس این خوشگله محمدحسین هس . ...

  ا ...

این عکسارو صب روز جمعه ی بود ک بابای بی معرفتتون میخاست بیاد شما رو ببره  مارو مجبور کرد شما صب زود بیدار کنیم .....وقتی آمد دانیال کلی گریه کرد نرفت باهاش ولی داریوش ب زور  برد  داریوش جونم اون روز خیلی  اذیت شد باباش دم  در خونه شروع ب دادو بیداد کرد داریوش دم در بود تا ک این رفتار رو دید آمد تو خونه ی گوشه نشست و شروع کرد ب گریه و ناخن هاشو میخورد  ی عالمه غصه میخورد....  ...